من از نزدیک غمگینم...
دیگر با صدای بلند حرف نمیزنم
نمی خندم
ذوق نمیکنم
دیگر تمام آن نبودنهایت را انکار نمیکنم
حس کلافه بودن خوره اعصابم میشود
دستم را به قرصهایم عادت نمیدهم...
دیگر حتی در نزدیکی تو پرسه نمیزنم
تو از دور به تماشایم بنشین
من از نزدیک غمگینم...
نمی خندم
ذوق نمیکنم
دیگر تمام آن نبودنهایت را انکار نمیکنم
حس کلافه بودن خوره اعصابم میشود
دستم را به قرصهایم عادت نمیدهم...
دیگر حتی در نزدیکی تو پرسه نمیزنم
تو از دور به تماشایم بنشین
من از نزدیک غمگینم...
نظرات شما عزیزان: